سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه در فراگیریش پرهیزگاری نورزد، خداوند به یکی از این سه چیزمبتلایش می کند : یا او را در جوانی بمیراند یا وی را در روستاها بیفکند و یا به خدمت پادشاه مبتلا گرداند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
بسمه آنکه همه را نیک سرشت . . .
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 90120
بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 5
  • ای همیشه مهربانم ... سلام !

  • نویسنده : محمد رضا:: 86/3/17:: 2:27 عصر

    آمده ام تا با تو از دلتنگی های دلِ تنگم بگویم ، هر چند که تو خود تک تک نا گفته های دلم را از روشنی سبز چشمانم میخوانی !

    ای خیال انگیز ترین وعده ی خدا ! میدانی چند وقت است سراغی از ما نگرفته ای ؟ میدانی چند وقت است که ما را میهمان جمعه های دلگیرت نکرده ای ؟ میدانی چند وقت است که مادر هر صبح ، دعای عهد را با ماهیان قرمز دلش زمزمه میکند ؟ میدانی چند وقت است که پدر غم غربت چشمانش را زیر باران غیبتت میشوید ؟ . . .

    میدانی . . . میدانم . . .

    ای پاک تر از نسیم و صادق تر از صبح ! دیروز روزهای غیبتت را میشمردم ... روزهای بی تو بودن ... روزهای دلتنگی ... روزهای تنهایی ...

    به نظرت هنوز موعد آن نرسیده که بال غیبت بر زمین بگذاری و بال فرج بگشایی ؟؟؟

    بیا که بی تو زمین کشتزار ظلم شده است و آسمان وامدار بغض های فرو خورده ...
    بیا که بی تو همه ی آشنایان غریبه ای بیش نیستند ...
    بیا که بی تو من ماندن را نیز از یاد برده ام ! بی تو مرا با هیچ کس کاری نیست ! بی تو تمام روزهایم دیروزند ! بی تو کسی ناز چشمان سبزم را خریدار نیست ! بی تو تمام دخترکان دیارم غمی مبهم در سینه دارند ! بی تو ...

    ای نور دل و دیده و جانم چونی ؟ وی آرزوی هر دو جهانم چونی ؟

    من بی لب لعل تو چنانم که مپرس تو بی رُخ زرد من ندانم چونی ؟

    ای پرورده ی دامن نرگس ! میدانم که گریه هایم را میشناسی ... میدانم که ندبه هایم را ، هر چند انگشت شمار ، میشنوی ... میدانم که غنچه های آرزوی باغ خیالم را جز تو امیدی نیست ... میدانم که روزی مروارید چشمانم غم هجر تو را با شادی وصل جشن خواهند گرفت ! چه مبارک روزی ...

    مهربانا ! غبار راه انتظار بر سر و رویم ریخته و با اشک در آمیخته است . از آن خاک و این آب ، گِلی ساخته ام و کلبه ای و پنجره ای ... من و غبار و اشک و کلبه و پنجره همه یک آرزو در دل داریم .

    ای باغ آرزوهای من ! بیا تا غبار اشک های حسرتم را در دریای زلال ظهورت بشویم . بدون تو دیگر هر صبح ، به نرگس های باغچه سلام نمیکنم و هیچ یاسی را خیره نمیشوم ... من تمام شده ام ... بیا !

    اماما خواهشم را اجابت نیست ؟! گریه تا کدامین سحر ؟! من تمام شده ام ... بیا !

    بس جمعه که در فصل تو افسرد

    بس خنده ی آیینه که پژمرد

    پروانه چه بسیار که در پای تو ، ای شمع

    خندید و ندانست که اقبال سحر مُرد


    نظرات شما ()

  • زمین به عشق او می چرخد

  • نویسنده : محمد رضا:: 85/9/12:: 6:20 عصر

    فرشته نبود بال هم نداشت .


    رویین تن نبود و پیکر فولادی نداشت .


    مادرش الهه ای افسانه ای نبود . پدرش نیم خدایی اسطوره ای .


    او انسان بود .انسان . و همین جا زندگی می کرد .


    روی همین زمین و زیر همین آسمان .


    شبها همین ستاره ها می دید و صبح ها همین خورشید را .


    انسان بود راه می رقت و نفس می کشید .می خوابیئد و بلند می شد و غذا می خورد .


    غمگین می شد و شاد می شد .می جنگید و پیروز می شد .


    زخم بر می داشت . شکست هم می خورد .مثل من ، مثل تو ، مثل همه .


    فرشته نبود ، بال هم نداشت . انسان بود . با همین وسوسه ها .با همین دردها و رنج ها .


    با همین تنهایی ها و غربتها . با همین تردیدها و تلخی ها .


    انسان بود . ساده مردی امی .نه تاجی و نه تحتی .


    نه سربازانی تا بن دندان مسلح و نه قصر و بارویی سر به قلک کشیده .


    آزارش به هیچ کس نرسید و جوری نکرد و خیچ از آنها نخواست و جز راستی نگفت .


    اما او را تاب نمی آوردند . رنجش می دادند و آزارش می رساندند .


    دروغگویش می خواندند . شعبده باز و شاعرش می گفتند .


    و به خدغه و نیرنگ پشت به پشت هم می دادند و کمر به نابودی اش می بستند .


    اما مگر او چه کرده بود ؟ جز آن که گفته بود ، خدا یکی است و از پس این جهان ،


    حهان دیگری است و آدمیان در گرو کرده حویشند .


    مگر چه کرده بود ؟ جز آنکه راه را ، راه رستگاری را نشانشان داده بود .


    اما تابش نمی آوردند . زیرا که بت بودند ، بت ساز ، بت شیفته ، بت انگار و بت کردار .


    فرشته نبود . بال هم نداشت . و معجزه اش این نبود که ماه را شکافت .


    معجزه اش این نبود که به آسمان رفت .


    معجزه اش این بود که از آسمان به زمین برگشت .


    او که با معراجش تا ته ته آسمان رفته بود می توانست برنگردد ، می توانست .


    اما برگشت . باز هم روی همین خاک و باز هم میان همین مردم .


    و زمین هنوز به عشق گامهای اوست که می چرخد .


    و بهار هنوز به بوی اوست که سبز می شود .


    و خورشید هنوز به نور اوست که می تابد .


    به یاد آن انسان ،


     انسانی که فرشته نبود و بال هم نداشت . 


    نظرات شما ()

  • ولادت حضرت معصومه مبارک

  • نویسنده : محمد رضا:: 85/9/2:: 3:47 عصر

    ولادت کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه(س) مبارکباد


    قال الصادق (علیه السلام) : ستدفن بضعة منی بقم من زارها عارفا بحقها وجبت له الجنة
    هر کس پاره تن من، فاطمه را در قم زیارت کند در حالی که منزلت او را بداند بهشت بر او واجب میشود

    راستی....

    از این پس دختران ایران اسلامی نیز روزی مخصوص به خود خواهند داشت.
    به گزارش سایت خبری مجمع جهانی اهل بیت(ع) به نقل از اخبار سیمای مرکز قم، اول ذیقعده روز میلاد حضرت معصومه(س) و اولین روز دهه کرامت به عنوان روز دختر برگزیده شد.
    حضرت فاطمه معصومه(س) آخرین دختر امام موسی بن جعفر(ع) بود که پیش از آنکه ازدواج کند، در حال سفر به طوس، در شهر قم درگذشت و مرقد شریف ایشان، آثار و برکات زیادی برای شیعیان داشته و دارد.
    به این ترتیب، دختران ایران نیز همانند "مادران" ، "پدران" ، "معلمان" ، "پرستاران" و ... صاحب روزی مخصوص به خود خواهند بود.

     

    من هم تبریک میگیم....


    نظرات شما ()

  • اینکه خدا را بشناسی ولی او را دوست نداشته باشی

  • نویسنده : محمد رضا:: 85/8/28:: 5:34 عصر

    اینکه خدا را بشناسی ولی او را دوست نداشته باشی

    و ندایش را بشنوی سپس اجابت را به تاخیر بیاندازی

    و سود معامله با او را بدانی ولی با دیگری ستد نمایی

    و مقدار خشمش را بدانی و نا فرمانیش کنی

    و درد و وحشت گناه را چشیده باشی و قرب او را با


    فرمانبرداریش نخواهی


    و تنگی قلب هنگام مشغولیت در صحبت با غیر را احساس کرده باشی


    و مشتاق به شرح صدر با یاد و مناجات او نباشی


    و عذاب دلدادگی به غیرش را چشیده باشی ولی باروی آوردن و


    توبه به درگاهش ازآن نگریزی.

    و عجیبتر از اینها همه: اینکه می دانی محتاجترین کس به اویی


    و از او رویگردانی و به سوی آنچه که تورا از او دور سازد مشتاقی.


      التماس دعا


    نظرات شما ()


    نظرات شما ()

  • ششمین سرشماری عمومی نفوس و مسکن

  • نویسنده : محمد رضا:: 85/8/21:: 3:20 صبح

    من نگفتما اخرش منبشو نوشتم........

    سوالات مامور آمار و جواب های ...

    آبادان
    - سلام
    -سلام ولک
    - شما چند تا فرزند دارید؟
    - به تو چه کوکا!!!
    -ای بابا ! آقا من مامور آمار هستم!
    -خو کوکا منم مامورم !
    -کارتتون لطفا
    -خودت کارتت لطفا!!
    - آقا اصلا شما بچه داری!؟!؟
    - نه کوکا تموم کردیم!
    -خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!

    شیراز
    - سلام
    -سلام کاکو
    - شما چند تا فرزند دارید؟
    - سه تا کاکو
    - تعداد دختر و پسر ؟
    - سه تاش دختره کاکو
    - شغلتون ؟
    - لوازم آرایشی بهداشتی میفروشم کاکو.
    - در آمد متوسط ماهانه؟
    - 15 میلیون تومن در ماه کاکو.
    - ببخشید شما خلبان هستید یا کاسب!!!!!؟؟؟؟
    - نه جون کاکو من کاسب لوازم آرایشی هسم !

    اصفهان
    - سلام
    -سلام دادا
    - شما چند تا فرزند دارید؟
    - سی و سه تا
    - چند تا دختر چند تا پسر ؟
    - همش پسرس دادا
    -تحصیلات؟
    - دکترای متالوژی گرایش ذوب آهن .
    -شغل؟
    - برج ساز .
    - وسیله نقلیه دارید؟
    - بله . یه ژیان دارم.

    خرم آباد
    - سلام
    - کر سلام
    - شما چند تا فرزند دارید؟
    - 11 تا دختر 16 پسر جمعا 35 تا .
    - شغل
    - فروش بیل و کلنگ یه باشگاه بدنسازی هم دارم !
    - تحصیلات ؟
    - سیکل
    - متشکرم.

    عرب
    - سلام
    - السلام علیک!
    - شما چند تا فرزند دارید؟
    -244 تا
    - چند تا دختر چند تا پسر!؟
    - 200 تا پسر آمار دخترام هم به تو مربوط نی!!!!
    -متشکرم!!! خدانگهدار                                  
    - فی امان الله

    زاهدان
    - سلام
    -شلام
    - شما چند تا فرزند دارید؟
    - شی و هفتا داشتم الان شه تاش مونده!
    - جان!؟!؟!؟ منظورتون چیه!؟!؟؟!
    - شی تاشون تو درگیری با نیرو انتظامی کشته شدن!
    - متاسفم . حالا باقیمانده چندتا دختر و چند تا پسر؟
    - شه تا دختر
    - شغل ؟
    - مامور نیروی انتظامی . شتاد مبارزه با مواد مخدر
    -بسیار عالی!!!

    قم
    - سلام حاج آقا
    -سلام علیکم و رحمه الله برادر . خسته نباشید . خدا قوت ان شاالله . الله اکبر.
    -ببخشید حاج آقا شما چند تا فرزند دارید؟
    - دو تا , یه دختر یه پسر
    - شغل
    - مداحی . نوحه خونی . فروش البسه روحانیون و طلبه ها . مدیریت خانه عفاف.
    -تعداد همسر ؟
    - 55 تا
    - بله!؟!؟!؟!؟!؟!؟! ببخشید بچه هاتون زن زاییدن یا زناتون بچه زاییدن؟!
    - 54 تا صیغه یک نفر هم نکاه.
    - صحیح .
    - وقت نماز برادر امری با من نیست؟
    - نه متشکرم

    برگرفته از سایت :http://www.yourfreespace.net/users/i300_2006/amar


    نظرات شما ()

  • گزارش تصویری از سفر به شیر کوه

  • نویسنده : محمد رضا:: 85/8/19:: 3:57 عصر

    عکاسش خودمم اگر بد شده ببخشید...

     

     


    نظرات شما ()

  • زندگی

  • نویسنده : محمد رضا:: 85/8/19:: 12:58 صبح

     

    زندگی

     

    غرق شدن در رودی ا ست

    که به دریاچه احسان خدا می ریزد


     

    زندگی


     

    رویش یک شاخه گل است

    در کویری که در آن ترس سکونت دارد


     

    زندگی


     

    دوستی من با توست

    در جهانی که نه گل نه کبوتر دارد


     

    زندگی

     

    باور یک گنجشک است

    به درختی که پر از برگ و گل است


     

    زندگی

     

    صفحه یک تقویم است

    که به اندازه سرسبزی دستان خداست


     

    زندگی

     

    بارش باران دعاست

    در دلی خشک که از عشق تهی است .


     

    زندگی

     

    لحظه تردید من است

    بین تنهایی و بودن با تو


     

    زندگی


     

    لمس گل عاطفه است

    روی شنزار سکوت


     

    زندگی

     

    وا شدن لبخند است

    وقت دیدار دو عاشق با هم

     


    نظرات شما ()

  • یه شوخی با بعضی از بازدید کنندگان این وبلاگ.....

  • نویسنده : محمد رضا:: 85/8/15:: 6:48 عصر

    خصوصیات دخترها


    تا زبونشون باز میشه عوض مامان بابا میگن شوهر!!!


    حالشون از پسرا به هم میخوره ولی

    نمی دونم چرا 666 تا دوست پسر دارن


    اگه خونشون آتیش بگیره بین بابا و لوازم

    آرایش حتما لوازم آرایش و انتخاب می کنن


    نون شب ندارن بخورن ولی پول عمل دماغشونو ردیف میکنن

    همه خوشکل و خوش هیکلن

    (خدایا منو بخاطر این دروغم ببخش)

    از 8 تا 20 سالگی شونصدتا دوست پسر

    داشتن که هیچ کدوم درکشون نمیکردن


    همیشه می گویند من برات با ارزشم یا زندگیت


    اگه دوسم داری گرون ترین عطرو برام بخر


    مثل عوارضی می مونند باید همیشه ازشون برگه عبور بگیری


    (زنگ بزن  یاSMS کجا میری با کی میری کی برمی گردی)


    شعاره دخترها ! شما پسرها همتون مثله همین ایشششش


    اگه یه موجودیم باشه که ازش نفرت داشته باشن خانوما Mr YahoO?? هستش!!!

    الان پسرا شیکمارو گرفتن ترکیدن از خنده!!!

    دخترا

     


    نظرات شما ()

  • به یاد انعکاس ...

  • نویسنده : محمد رضا:: 85/8/15:: 6:32 عصر

    در زمان های بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود،فضیلت ها و تباهی ها همه جا شناور بودند.آنها از بیکاری خسته شده بودند،روزی همه ی فضایل و تباهی ها دور هم جمع شده بودند،خسته تر و کسل تر از همیشه،ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت:

    بیایید یک بازی کنیم مثل قایم باشک،،،

    همه از پیشنهاد او شاد شدند و دیوانگی فورا" فریاد زد من چشم می گذارم!!!

    از آنجایی که هیچکس دلش نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد،همه قبول کردند که او چشم بگذارد،،،

    دیوانگی جلوی درختی رفت،چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن،

    یک،،،دو،،،سه،،،

    همه رفتند تا جایی پنهان شوند،لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد،خیانت داخل انبوهی از زباله ها پنهان شد،اصالت در میان ابرها پنهان شد،هوس به مرکز زمین رفت،طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی همچنان مشغول شمردن بود،،،

    هفتاد و نه،،،هشتاد،،،هشتاد و یک،،،

    همه پنهان شده بودند بجز عشق که مردد بود و نمی توانست تصمیم بگیرد و جای تعجب هم نیست،چون که همه می دانند پنهان کردن عشق مشکل است و در همین حال دیوانگی به آخر شمارش می رسید،،،

    نود و پنج،،،نود و شش،،،نود و هفت،،،

    هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و پشت یک بوته ی رز پنهان شد!!!

    دیوانگی فریاد زد :   دارم می آیم،

    اولین کسی را که پیدا کرد تـنبلی بود،زیرا تـنبلی تـنبلی اش آمده بود تا جایی پنهان شود،لطافت که به شاخ ماه آویزان شده بود را پیدا کرد،دروغ را تهه دریاچه،هوس را مرکز زمین،خلاصه یکی یکی همه را پیدا کرد بجز عشق که از یافتنش ناامید شده بود.

    حسادت در گوشهایش زمزمه کرد که تو حتما" باید عشق را پیدا کنی و او پشت بوته ی گل است.دیوانگی شاخه ای چنگک ماننده را از درخت کند و با شدت آن را در بوته های گل رز فرو برد،دوباره و دوباره،،،تا اینکه با صدای ناله ای متوقف شد،عشق از پشت بوته های گل بیرون آمد،با دست هایش  صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد،او نمی توانست جایی را ببیند، چون کور شده بود...!

    دیوانگی گفت: من چه کردم،چگونه می توانم تو را درمان کنم؟

    عشق پاسخ داد :تو نمی توانی مرا درمان کنی،اما اگر می خواهی می توانی راهنمای من باشی،،،

    و از آن روز است که عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار او،،،

    .....

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    بچه ها این مطلب روکه تو(( انعکاس )) نشریه مستقل دانشجویی با سردبیریه (مهدی) و مدیر مسولیه (حمید) بود، به یاد بروبچ نشریه فرستادم بالا........................................یادشون بخیر


    نظرات شما ()

    <      1   2   3   4      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ