عکاسش خودمم اگر بد شده ببخشید...
زندگی
غرق شدن در رودی ا ست
که به دریاچه احسان خدا می ریزد
زندگی
رویش یک شاخه گل است
در کویری که در آن ترس سکونت دارد
زندگی
دوستی من با توست
در جهانی که نه گل نه کبوتر دارد
زندگی
باور یک گنجشک است
به درختی که پر از برگ و گل است
زندگی
صفحه یک تقویم است
که به اندازه سرسبزی دستان خداست
زندگی
بارش باران دعاست
در دلی خشک که از عشق تهی است .
زندگی
لحظه تردید من است
بین تنهایی و بودن با تو
زندگی
لمس گل عاطفه است
روی شنزار سکوت
زندگی
وا شدن لبخند است
وقت دیدار دو عاشق با هم
خصوصیات دخترها
تا زبونشون باز میشه عوض مامان بابا میگن شوهر!!!
حالشون از پسرا به هم میخوره ولی
نمی دونم چرا 666 تا دوست پسر دارن
اگه خونشون آتیش بگیره بین بابا و لوازم
آرایش حتما لوازم آرایش و انتخاب می کنن
نون شب ندارن بخورن ولی پول عمل دماغشونو ردیف میکنن
همه خوشکل و خوش هیکلن
(خدایا منو بخاطر این دروغم ببخش)
از 8 تا 20 سالگی شونصدتا دوست پسر
داشتن که هیچ کدوم درکشون نمیکردن
همیشه می گویند من برات با ارزشم یا زندگیت
اگه دوسم داری گرون ترین عطرو برام بخر
مثل عوارضی می مونند باید همیشه ازشون برگه عبور بگیری
(زنگ بزن یاSMS کجا میری با کی میری کی برمی گردی)
شعاره دخترها ! شما پسرها همتون مثله همین ایشششش
اگه یه موجودیم باشه که ازش نفرت داشته باشن خانوما Mr YahoO?? هستش!!!
الان پسرا شیکمارو گرفتن ترکیدن از خنده!!!
دخترا
در زمان های بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود،فضیلت ها و تباهی ها همه جا شناور بودند.آنها از بیکاری خسته شده بودند،روزی همه ی فضایل و تباهی ها دور هم جمع شده بودند،خسته تر و کسل تر از همیشه،ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی کنیم مثل قایم باشک،،، همه از پیشنهاد او شاد شدند و دیوانگی فورا" فریاد زد من چشم می گذارم!!! از آنجایی که هیچکس دلش نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد،همه قبول کردند که او چشم بگذارد،،، دیوانگی جلوی درختی رفت،چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن، یک،،،دو،،،سه،،، همه رفتند تا جایی پنهان شوند،لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد،خیانت داخل انبوهی از زباله ها پنهان شد،اصالت در میان ابرها پنهان شد،هوس به مرکز زمین رفت،طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی همچنان مشغول شمردن بود،،، هفتاد و نه،،،هشتاد،،،هشتاد و یک،،، همه پنهان شده بودند بجز عشق که مردد بود و نمی توانست تصمیم بگیرد و جای تعجب هم نیست،چون که همه می دانند پنهان کردن عشق مشکل است و در همین حال دیوانگی به آخر شمارش می رسید،،، نود و پنج،،،نود و شش،،،نود و هفت،،، هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و پشت یک بوته ی رز پنهان شد!!! دیوانگی فریاد زد : دارم می آیم، اولین کسی را که پیدا کرد تـنبلی بود،زیرا تـنبلی تـنبلی اش آمده بود تا جایی پنهان شود،لطافت که به شاخ ماه آویزان شده بود را پیدا کرد،دروغ را تهه دریاچه،هوس را مرکز زمین،خلاصه یکی یکی همه را پیدا کرد بجز عشق که از یافتنش ناامید شده بود. حسادت در گوشهایش زمزمه کرد که تو حتما" باید عشق را پیدا کنی و او پشت بوته ی گل است.دیوانگی شاخه ای چنگک ماننده را از درخت کند و با شدت آن را در بوته های گل رز فرو برد،دوباره و دوباره،،،تا اینکه با صدای ناله ای متوقف شد،عشق از پشت بوته های گل بیرون آمد،با دست هایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد،او نمی توانست جایی را ببیند، چون کور شده بود...! دیوانگی گفت: من چه کردم،چگونه می توانم تو را درمان کنم؟ عشق پاسخ داد :تو نمی توانی مرا درمان کنی،اما اگر می خواهی می توانی راهنمای من باشی،،، و از آن روز است که عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار او،،، ..... . . . . . .
. بچه ها این مطلب روکه تو(( انعکاس )) نشریه مستقل دانشجویی با سردبیریه (مهدی) و مدیر مسولیه (حمید) بود، به یاد بروبچ نشریه فرستادم بالا........................................یادشون بخیر |
دوستان سلام
یه خبر خوب که در عین حال بد هم هست
یکم کشششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششش
ششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششش
ششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششش
ششششششششششششششششششششششششششششششش
شششششششششششششششششششششششششششششششششششش
شششششششششششششششششش
ششششششششششش
ششششششششششششششششششششششششششششششششششش
ششششششششششششششششششششششششششششششششش
ششششششششششششششششششششششششششششششش بدم که سکته نکنین..........
من تموم کردم.......نه ...........یعنی ....درسو تموم کردم...............
خبر خوبیه نه ؟؟خبر بدی هم هست.....
خوبیش تو اینه که باید برم،دنبال هدف هایی که از قبل براشون برنامه ریزی کرده بودم.......
بدیش اینه که از دوستای صمیمیم جدا شدم......البته خیلیاشونو میبینم ولی بعضی ها رو هم نمیبینم........
واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی من 20 روز دیگه کنکور دارم ،دعا کنین قبول شم
فعلن .....................
آرام باش
توکل کن
تفکر کن
سپس آستین ها را بالا بزن
آنگاه
.
.
.
دستان خداوند را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده است
حضرت علی (ع)
من دلم میخواهد
خانهای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هر کسی میخواهد
وارد خانه پر عشق و صفای من گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شستشوی دلها ست.
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریا ست.
بر درش برگ گلی میکوبم
روی آن با قلم سبز بهار
مینویسم ای یار
خانه ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه دوست کجاست....
خداوندا،
رمضان هم گذشت و ما از خود نگذشتیم!
تو از ما بگذر!
اَعُوذُ بِجَلالِ وَجهِکَ الکَریمِ، اَن یَنقَضِیَ عَنّی شَهرُ رَمَضانَ، اَو یَطلُعَ الفَجرُ مِن لَیلَتی هذِهِ، وَ لَکَ قِبَلی ذَنبٌ اَو تَبِعَهٌ تُعَذِّبَنی عَلَیهِ
بارالها، پناه می برم به جلال وجه کریمت،
که بگذرد از من ماه رمضان یا برآید سپیده دم این شب برمن
و من در پیشگاه تو در خود گناه یا پیگردی داشته باشم
که مرا بر آن عذاب فرمایی.
اَلّلهُمَّ لا تَجعَلهُ آخِرَ العَهدِ مِن صِیامی لِشَهرِ رَمَضانَ، وَ اَعُوذُ بِکَ اَن یَطلُعَ فَجرُ هذِهِ اللَّیلَهِ اَلّا وَ قَد غَفَرتَ لی
خدایا،این را آخرین دوران روزه گرفتن من در ماه رمضان قرار مده
و به تو پناه می برم از اینکه سپیدم دم این شب برآید
جز آنکه مرا محققا بیامرزی
معناى بازگشت است، و واژه «فطر» از فطرت گرفته شده و به معناى سرشت است. بنابراین عید فطر؛ یعنى بازگشت به فطرت و سرشت. بازگشت از این نظر که آیا رابطه ما با فطرت پاک انسانى به طور صحیح برقرار است یا نه؟ آیا آن اعماق روح و فطرت پاکى که خداوند به ما داده و بر اثر حجابهاى جهل، انحراف و گناه، زنگار بر رویش نشسته، در کلاس ماه رمضان زنگارها زدوده شدهاند یا نه؟ که اگر چنین است باید ابتداى نجات و آغاز پیروزى بر طاغوت نفس را در نماز عید فطر اعلام بدارند و جشن بگیرند. به عنوان این که: آنچه را در ماه رمضان آموختهاند و در راه خودسازى و بهسازى به کار بردهاند ابراز بدارند، با کلمات و حرکات، بلکه در قلب و درون، با تمام وجود و احساس، و با شعار آمیخته با شعور و فریاد برون و درون که:
«الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله و الله اکبر و لله الحمد والحمد لله على ما هدانا و له الشکر على ما اولانا؛ خدا بزرگتر از آن است که توصیف گردد. آرى چنین است، معبودى جز خداى یکتا و بىهمتا نیست، و خدا بزرگتر از آن است که وصف شود، حمد و سپاس اختصاص به ذات پاک خدا دارد به خاطر آن که ما را - در راستاى پاکسازى و بهسازى - هدایت کرده، و شکر او را که جمعیت ما و امت ما را برترین جمعیت و امت قرار داده است.»
رمضان اندک اندک پایان مىپذیرد، و به انتهاى خود مىرسد، مسلمانان در مکتب رمضان و روزه، در پرتو آیات قرآن و نیایشها و تقویت صبر و اراده، پس از فراگیرى و آموزش به خودسازى پرداختهاند؛ اینک جشن مىگیرند که در راه پر دستانداز جهاد اکبر، با گامهاى استوار عبور کردهاند و به مقصود رسیدهاند. چرا که براى انسان بازگشت به خویشتن، فرا رسیدن بهار معنویت است؛ مانند درختانى که پس از گذران زمستان سرد زمستانی، به بهار رسیدهاند و در مسیر حرکت قرار گرفتهاند، به راستى چه عیدى شیرینتر و چه پیروزىاى شکوهمندتر از بازگشت به خویشتن، و پیروزى بر طاغوت نفس اماره؟ که فطرت را زیر پاى سهمگین خود منکوب کرده است.